پگاه-مهسا
سال ۱۳۹۲ سال مار است زمان تحویل سال 1392 ساعت ۱۴ و ۳۱ دقیقه و ۵۶ ثانیه روز چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱ هجری شمسی مطابق ۸ جمادی الاولی ۱۴۳۴ هجری قمری و ۲۰ مارس ۲۰۱۳ میلادی غضنفر:برو یه نوشیدنی واسم بگیر به تو عادت کرده بودم اونو نشناختی... ♥♥♥♥دست عزیزت تو دستت لباس عروسم هم تو تنت♥♥♥♥ ♥♥♥♥همه رو ببین اومدن با خوشحالی دور و برت♥♥♥♥ ♥♥♥♥به پای ما نموندی و به حرف ما خندیدیو♥♥♥♥ ♥♥♥♥دل ما رو خون کردی و عشق و حراجش کردیو♥♥♥♥ ♥♥♥♥زندگیمو سیا کردی تو منو ویرون کردی♥♥♥♥ ♥♥♥♥پیش اون نا نجیب تو به من توهین کردی♥♥♥♥ ♥♥♥♥خاطراتمو سوزوندی تو به منو به اون فروختی♥♥♥♥ ♥♥♥♥ببین عزیزم عمر منو تو به لب مرگ رسوندی♥♥♥♥ ♥♥♥♥دارم میرم من از اینجا،ببین افتادم به چه روزی♥♥♥♥ ♥♥♥♥ای بی انصاف حقم نبود ایجوری مهمون نوازی♥♥♥♥ ♥♥♥♥ولی بدون تو این بازی تو نبردی بلکه باختی♥♥♥♥ ♥♥♥♥دستتو گذاشتی تو دست کسی که اونو نشناختی♥♥♥♥ جواب سلام را با علیک بده ، جواب تشکر را با تواضع، جواب کینه را با گذشت، جواب بی مهری را با محبت، جواب ترس را با جرأت، جواب دروغ را با راستی، جواب دشمنی را با دوستی، جواب زشتی را به زیبایی، جواب توهم را به روشنی، جواب خشم را به صبوری، جواب سرد را به گرمی، جواب نامردی را با مردانگی، جواب همدلی را با رازداری، جواب پشتکار را با تشویق، جواب اعتماد را بی ریا، جواب بی تفاوت را با التفات، جواب یکرنگی را با اطمینان، جواب مسئولیت را با وجدان، جواب حسادت را با اغماض، جواب خواهش را بی غرور، جواب دورنگی را با خلوص، جواب بی ادب را با سکوت، جواب نگاه مهربان را با لبخند، جواب لبخند را با خنده، جواب دلمرده را با امید، جواب منتظر را با نوید، جواب گناه را با بخشش، و زندگی من از 9 ماهگی تا 90 سالگی! پس از 9 ماه ورجه وورجه متولد شدم ! یک سالگی : در حالیکه عمویم من را بالا و پایین میانداخت و هی میگفت گوگوری مگوری ، یهو لباسش خیس شد ! چهارسالگی : در حین بازی با پدرم مشتی محکم بر دماغش زدم و در حالیکه او گریه میکرد ، من میخندیدم ! نمیدانم چرا ؟! هفت سالگی : پا به کلاس اول گذاشتم و در آنجا نوشتن جملاتی از قبیل آن مرد آمد ، آن مرد با BMW آمد !!!! را یاد گرفتم ! نه سالگی در حین فوتبال توی کوچه شیشه همسایه را شکستم ولی انداختم پای !!! پسز همسایه دیگرمان ! بنده خدا سر شب یک کتک مفصل از باباش خورد تا دیگر او باشد که شیشه همسایه را نشکند و بعدش هم دروغکی اصرار کند که من نبودم پسر همسایه بود که الکی انداخت پای من !!! دوازده سالگی : به دوره راهنمایی و یک مدرسه جدید وارد شدم در حالی که من هنوز به اخلاق ناظم آنجا آشنا نشده بودم ولی ناظم آنجا کاملا به اخلاق من آشنا شده بود و به همین خاطر چندین و چند منفی انضباط گرفتم ! البته به محض اینکه به اخلاق ایشان آشنا شدم چند پلاستیک پفک در لوله اگزوز ماشینش فرو کردم ! هجده سالگی : در این سال من هیچ درسی برای کنکور نخواندم ولی در رشته ی میخ کج کنی واحد بوقمنچزآباد ( البته یکی از شعب توابع روستاهای بوقمنچزآباد ) قبول شدم !! بیست و چهار سالگی : در این سال دانشگاه به اصرار مدرک کاردانیام را که هنوز نیمی از واحدهایش مانده بود تا پاس شود ، به من داد !!!! بیست و شش سالگی : رفتم زن بگیرم گفتند باید یک شغل پردرآمد داشته باشی . رفتم یک شغل پردرآمد داشته باشم ، گفتند باید سابقه کار داشته باشی . رفتم دنبال سابقه کار که در نهایت سابقه کار به من گفت : بی خیال زن گرفتن !!! سی و سه سالگی : بالاخره با یکی مثل خودمون که در ترشی قرار داشت ! قرار مدارهای ازدواج و خواستگاری و عقد و بله برون و … رو گذاشتیم ! چهل و یک سالگی : در این سال گل پسر بابا که میخواست بره کلاس اول ، دوتا پاشو کرده بود تو یه کفش که لوازم التحریر دارا و سارا میخوام بردمش لوازم التحریری تا انتخاب کنه ! شصت و شش سالگی : تمام دندانهایم را کشیده بودم و حالا باید دندان مصنوعی میخریدم . به علت اینکه حقوق بازنشستگی ما اجازه خریدن دندان مصنوعی صفر کیلومتر !!! را نمیداد ، دندان مصنوعی پدربزرگ همکلاسی سابقم رو که تازه به رحمت خدا رفته بود !!! برای حداکثر بیست سال اجاره کردم . معلوم بود که این دندان مصنوعی ها یک بار هم مسواک نخورده ولی خوبیش این بود که حداقل شب ها یک لیوان آب یخ بالای سرم بود ! هفتاد و هشت سالگی : به علت سن بالای من و همسرم ، پسرانمان ( بخوانید عروسهایمان ) ما را به خانه هایشان راه نمیدادند هشتاد و پنج سالگی : بلافاصله بعد از خوردن یک کله پاچه ی درست و حسابی دندان مصنوعی ها را به ورثه دادم تا دندانهایش را بین خودشان تقسیم کنند ! نود سالگی : همه فامیل در مورد اینکه من این همه عمر کرده بودم ، زیادی حرف میزدند و فردای همین حرفهای زیادی بودکه به طور نا بهنگامی خدا بیامرز شدم یادتـــــــــــ باشـــــــــد که خودت یادم دادی عشق را چگونه یاد بگیرم!!! امــــــــا....... خودت خیلی زود یادت رفت یاد داده هایت را ........ دوستانم همه نابند ، طلا سیری چند ؟ / درد از همه شان دور ، بلا سیری چند ؟ بی گل روی عزیزان ، نفستم می گیرد / بی حضور رفقا ، صلح و صفا سیری چند ؟ ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ چقدر جای تو خالی ست ، جای خالی ات را با هیچ چیز نمی توان پر کرد حتی با گزینه ی مناسب . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ خوشبختی من پیدا کردن “تو” از میان این همه ضمیر بود . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ بوی ربنای تـــــــو ماه دل تنگی های من افطار می کنم خاطرات نبودنت را ! ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ ماه رمضان رفت ، حالا با خیال راحت می توانی قسم بخوری که دوستم داری . . .! ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ فرهنگ لغتها نیاز به ویرایش دارند برای معنی دلتنگی احتیاج به این همه کلمه نیست ، دلتنگی یعنی تو ! ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا که مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا برده و از من اثری نیست بگذار که درها همگی بسته بمانند وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ سری را که درد نمیکند دست مال نمیبندند اما سر من درد میکند برای دستی که مال تو باشد . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ مثل یک روح در دو پیکریم تو در پیکره ی خدایی من در پیکره ی انسانی عاشقانه میپرستمت شاید روزی یک روح در یک پیکر شویم . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ سلامتی کسایی که تو خاطرمون “ابدی” هستن اما تو خاطرشون “عددی” نیستیم ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ می توان از آب و از نان ، و از جان خود حتی گذشت ممکن اما نیست مجنون بود و از لیلا گذشت عاشقان را جامه ای پوشیدنی جر چشم نیست یا ز خیر عشق یا میباید از دنیا گذشت . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ سلام سلطان قلبها ، تو ای همزاد گلها، منم بابای بارون منم سلطان غمها، سلام کردم نگی هی بی وفایی، سلام کردم بگم وای از جدایی . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ موضوع انشاء : تعطیلات خود را چگونه گذراندید ؟ - به نام خدا - فرسنگ ها دور از آغوشش . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ حالـــــــا حرفـــــــهایمان بمـــــــاند برای بعد دلخوری هـــــــامـــــــان دلـــــــتنگی هـــــــامـــــــان و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد کــــــه با مـن نمی گذشت . . . ؟ ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ عاشقانه هایی که برایت مینویسم مثل آن چای هایی هستند که خورده نمیشوند! یخ میکنند و باید دور ریخت! فنجانت را بده دوباره پر کنم . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ دوســتــت دارم را هزار بار دیگر تکرار کن اینجا نه بینیِ کــَـسی دراز می شود ! نه گـُـرگی به گــَـله ات میزند ! . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ دلتنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست / در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست با عشق تو شب را به سحرگاه رسانم / بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ کاش میشد:بچگی را زنده کرد کودکی شد،کودکانه گریه کرد شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود آن قیامت، که دمی بیش نبود فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟ کاش میشد ، بچگانه خنده کرد . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ گاهــــی وقتی کسی از زندگیتان میرود دارد به شما لطف می کند او فضایی خالی به جا می گذارد برای کسی که لیاقت آنجا بودن را داشته باشد . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ کوچه ای را بود نامش معرفت / ساکنینش بامرام از هر جهت گرچه بن بست بود مثل قلب من / آخرین خانه تو بودی خوب من . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ برایم دعا کن ! اجابتش مهم نیست ! نیاز من آرامشی است که بدانم تو به یاد منی . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ خواهم ز خدا خسته و درمانده نباشی / محبوب خدا باشی و شرمنده نباشی ای دوست الهی در این عالم هستی / سرزنده بمانی و سرافکنده نباشی . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟ تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟ با آنکه ز ما یاد نکردی.. ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟ ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ غصه ی دوری دلدار مرا پیرم کرد / غم هجران نگارم ز جهان سیرم کرد گریه کردم ز فراغت گل من باور کن / که مرا غربت این شهر زمین گیرم کرد . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن! به رفتن ک فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی… میخواهی بمانی، رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی! این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ نقش چشمان خمارت ، چه کشیدن دارد / سایه ساران دو زلفت ، چه لمیدن دارد آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ همه خوابند و من بیدارم امشب / دلم کرده هوای یارم امشب غم عشق و فراقش مرهمی نیست / مداوای امید دیدارم امشب . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ گاهی فرار می کنم از فکر کردن به تو .. مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم .. ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ هیچ پلی مرا با این همه فاصله به چشمان تو پیوند نمی زند می دانم هر چه من بیشتر جلو می آیم رانش چشم های تو فاصله را بیشتر می کند . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ بــی شــــک . . . جهــــان را بـــه عشــــق کســی آفـــریـــده اند چـــون مـــن کـــه آفـــریـــده ام از عشـــــق جهـــانی بـــرای تـــــو . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ حــُــــرمت نان از قلب بیشـــــتر است آنرا می بوســــــند، این را میشـــــکنند . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ احساس تو چون طراوت باران است بر زخم شکوفه های گل درمان است هر وقت که در هوای تو می چرخم انگار نفس کشیدنم آسان است . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ شاید آرام تر میشدم فقط و فقط …….. اگر میفهمیدی….. حرفهایم به همین راحتی که می خوانی نــــوشته نشده اند!! ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦ لیاقت می خواهد واژه ” ما ” شدن لیاقت می خواهد “شریک ” شدن تو خوش باش به همین “با هم ” بودن های امروزت من خوشم به خلوت تنهایی ام تو بخند به امروز… من میخندم به فرداهایت . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ دعای باران چرا؟ دعای عشق بخوان این روزها دلها تشنه ترند تا زمین خدایا کمی عشق ببار ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ دلم اصرار دارد فریاد بزند؛ اما . . . من جلوی دهانش را می گیرم وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ مُتَنَفِرَمْ اَزْ اِنْسآטּْ هآیےْ کِهـ دیوآرِ بُلَنْدَتْ رآ مےْ بینَنْدْ ، ولےْ بهـ دُنْبآلِ هَمآטּْ آجُرِ لَق دیوآرَتْ هَسْتَنْدْ کِهـ . . . تُو رآ فُروْ بریزَنْدْ . . . تآ تُو رآ اِنْکآرْ کُنَنَدْ . . . وَ اَزْ رُویَتْ رَدْ شَوَنْدْ . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ من به قلبم افتخار می کنم با آن بازی شد ، زخمی شد ، به آن خیانت شد ، سوخت و شکست اما به طریقی هنوز کار می کند . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ حال آدم خراب پرسیدن ندارد اما … دستانش گرفتن دارد . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ زیاد فرقی نکرده … خودِخودشه فقط اونی که داره باهاش قدم میزنه ” من ” نیستم . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ جاگذاشته ام دلی هرکه یافت مژدگانی اش تمام “زندگی ام” ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ من براى تنها نبودن آدمهاى زیادى دوروبرم دارم آن چیزى که ندارم کسى براى باهم بودن است . . . ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦جملات عاشقانه♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ آب نریختـــــم که برگردی آب ریختـــــم تـــا پاک شود هر چه رد پای توست …از زنـــدگی ام…! •*..*•.ســــــلام .... &سلام دوستای عزیزم این داستان فوق العاده احساسی است البته اگه کسایی که میخوننش احساس داشته باشن&(محض اطلاع گفتما سوء تفاهم پیش نیاد یه وقت) اون (دختر) را در یک مهمانی ملاقات کرد. خیلی برجسته و خاص بود و خیلی از پسرها دنبالش بودند. در حالی که او پسر کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجهی نمیکرد! آخر مهمانی ، دختر را به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد. دختر شوکه شد! اما از روی ادب، دعوتش را قبول کرد. در یک کافی شاپ نشستند. پسر عصبی تر از اونی بود که بخواهد چیزی بگوید، دختر هم احساس راحتی نداشت و با خودش فکر میکرد. یکدفعه پسر پیشخدمت را صدا کرد و گفت میشه لطفا یه کم نمک برام بیارید؟ میخوام بریزم تو قهوه ام! همه بهش خیره شدند خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد، اما اون نمک را ریخت توی قهوه اش و آن را سر کشید. دختر با کنجکاوی پرسید چرا این کار و میکنی؟! پسر پاسخ داد وقتی پسر بچه ی کوچیکی بودم ، نزدیک دریا زندگی میکردم. بازی توی دریا رو دوست داشتم ، میتونستم مزه ی دریا رو بچشم ، مزه ی قهوه ی نمکی مثل مزه ی دریاست. حالا هر وقت قهوه ی نمکی میخورم به یاد بچگی ام می افتم برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برای والدینم که هنوز اونجا زندگی میکنند... همین طور که صحبت میکرد اشک از گونه هایش سرازیر شد. دختر به شدت تحت تاثیر قرار گرفت. یک احساس واقعی از ته قلبش... مردی که میتونه دلتنگیش رو به زبون بیاره ، اون باید مردی باشه که عاشق خانواده شه و نسبت به خانوادش مسئولیت پذیره... بعد دختر شروع به صحبت کرد ، در مورد زادگاه دورش ، بچگیش و خانواده اش. مکالمه ی خوبی بود ، شروع خوبی هم بود. آن ها به قرار گذاشتن ادامه دادند... دختر کم کم متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده میکنه ، خوش قلبه ، خونگرمه ، دقیق و مسئولیت پذیره . اون این قدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون قهوه ی نمکی! بعد قصه مثل همه ی داستانهای عشقی زیبا شد. پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی میکردند... هر وقت میخواست قهوه براش درست کنه یک مقدار نمک هم داخلش میریخت، چون میدونست با این کار، اون حال میکنه. ... بعد از چهل سال مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت ، توی نامه نوشته بود(( عزیزترینم لطفا من و ببخش . بزرگترین دروغ زندگیم رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم(قهوه ی نمکی!) یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم ، در واقع یه کم شکر میخواستم، اما هول شدم و گفتم نمک! برام سخت بود حرفم رو عوض کنم، بنابراین ادامه دادم . هرگز فکر نمیکردم این شروع ارتباطمون باشه ! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم... حالا من دارم میمیرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم . من قهوه ی نمکی رو دوست ندارم ، چون خیلی بد مزه ست... اما من در تمام زندگیم قهوه ی نمکی خوردم، چون تو رو شناختم. هرگز برای چیزی تاسف نمیخورم چون این کار و برای تو کردم . تو رو داشتن، بزرگترین خوشبختی منه. اگر یک بار دیگه بتونم زندگی کنم، هنوز میخوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگیم داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه ی نمکی بخورم. اشک های زن کل نامه را خیس کرده بود... در آخر نا مه اش چنین نوشته بود یه روز فردی از من پرسید که مزه ی قهوه ی نمکی چه جوریه؟ و من بهش گفتم (شیرینه) P_M
پسرش:کولا یا پپسی
غضنفر:کولا
… پسرش:دایت یا عادی
غضنفر:دایت
… پسرش:قوطی یا شیشة
غضنفر:قوطی
پسرش:کوچک یا بزرگ
غضنفر:اصلا نمیخام واسم اب بیار
پسرش:معدنی یا لوله کشی
غضنفر: اب معدنی
پسرش:سرد یا گرم
غضنفر:میزنمتا
پسرش:با چوب یا دمپای
غضنفر:حیوون
پسرش:خر یا سک
غضنفر:گمشو از جلو چشام
پسرش: پیاده یا با دو
غضنفر:با هر جی برو فقط نبینمت
پسرش:باهام میای یا تنها برم
غضنفر:میام میکوشمت ا
پسرش: با چاقو یا ساطور
غضنفر:ساطور
پسرش:قربانیم میکنی یا تیکه تیکه
غضنفر:خدا لعنتت کنه قلبم وایساد
پسرش: ببرمت دکتر یا دکترو بیارم اینجا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
غضنفر مُرد!
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار ...
مطمئن باش هر جوابی بدهی
یک روزی
یک جوری
یک جایی
به تو باز می گردد
.•*..*•. .•.
.•*..*•. .•*..*•.
.•*..*•. .•*..*•. .•*
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•.
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*
.•*...•*..*•. .•*..*.•*..*•. .•*
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*.
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .
-´´´´#####´´´´´´####.•*..*•. .•*..*•.
´´########´´#######.•*..*•. .•*..*•.
´############´´´´###.•*..*•. .•*..*•..
#############´´´´´###.•*..*•. .•*..*•.
###############´´###..•*..*•. .•*..*•.
############### ´###..•*..*•. .•*..*•..
´##################.`.•*..*•. .•*..*•.
´´´###############..•*..*•. .•*..*•.
´´´´´############.*.•*..*•. .•*..*•.
´´´´´´´#########.`.•*..*•. .•*..*•.
´´´´´´´´´######..•*..*•. .•*..*•.
´´´´´´´´´´´###..•*..*•. .•*..*•.•
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•.
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*.
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•.
.•*.*•. .•*..*•. •*.*
&قهوه ی نمکی &
سلام
.
Power By:
LoxBlog.Com |